به گزارش خبرنگار وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در کلاس درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ یکشنبه بیست و سوم مهرماه 1396 در جلسه 207 در ادامه بررسی اشتراط شرط عدالت در وجوب امر به معروف به تبیین و بررسی عبارت منقول در خطبه 105 نهج البلاغه پیرامون این شرط پرداخته و اشکالات وارده در استناد به این خطبه را مورد اشاره قرار داد.
تقریر درس
عضو شورای نگهبان قانون اساسی در جلسه گذشته عنوان کرد: باید بررسی شود که «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ» چه دلالتی دارد بر این که امر به معروف مشروط به عدالت است یا «و انهوا عن المنکر و انتهوا عنه» چه دلالتی بر مشروطیت دارد؟ بله دلالت میکند که این کار خوبی است و اگر بخواهید آن امر و نهی شما مؤثّر باشد خودتان هم باید مُؤتمر باشید منتهی باشید اما مشروط بودن وجوب را به او دلالتی نمیکند.
مشروح این جلسه را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اجوبهی استدلال به روایت سوم بود که از نهج البلاغه نقل فرموده بود صاحب وسائل و جواهر «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» که تا به حال سه جواب عرض شد.
حاصل جواب سوم هم این شد که چون قرائت و سماع فعلاً برای ما وجود ندارد این کلمه مردد بین چند قرائت است اُمِرنا، و إنّما اُمِرنا بالنهی، که بر این اساس استدلال قائم است و ممکن است اَمرُنا باشد و إنّما اَمرُنا بالنهی بعد التناهی، یعنی امر کردن ما به نهی که در آن جملهی قبل گذشت گفتیم و انهوا عن المنکر، إنّما اَمرُنا بالنهی بعد التناهی است و احتمال سوم این هست که إنّما اَمرنا بالنهی باشد اَمرنا بالنهی بعد التناهی، حالا این تناهی هم ظاهر این است که اضافه شده یعنی دو احتمال بدوی در آن هست بعد تناهیکم یا تناهینا، تناهی شما مأمورین به امر ما یا تناهی خودمان. و چون این احتمال بالاخره وجود دارد یعنی إنّما اَمرنا بالنهی در جملهی وانهو عن المنکر بعد التناهی، بعد از این که خود ما تمام این منکرات و این محرمات و اینها را تناهی جستهایم آن وقت است که حالا به شما میگوییم نسبت به اینها بیتفاوت نباشید اگر کسی مرتکب شد نهی کنید برای این که اثر بالاتری داشته باشد فرمایش خودشان که این که ما به شما میگوییم اینجوری نیست که خودمان انجام بدهیم به شما هم بگوییم مردم را نهی بکنید.
اگر بعد تناهیکم باشد معنای آن این است که بعد از این که شما امر کردیم بعد از این که خودتان اجتناب میکنید به شما امر میکنیم این امر ما بعد از این که خودتان اجتناب بکنید حالا اینها یک احتمالاتی است حالا خیلی ظاهر آن نیست که بعد تناهیکم باشد ظاهر بیشتر همین است که یعنی بعد تناهینا، یعنی خودمان، این معنا یک معنای معقولِ محتمل الارادهای است پس بنابراین نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که این جملهی مباررکه مردد است فرضاً بنابر این نسخه حالا، نسخهی اُمِرنا. بین ما یصحّ الاستدلال به و ما لایصحّ الاستدلال به، و چون معینی در مقام وجود ندارد پس استدلال به این حدیث شریف برای اثبات اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر ناتمام میشود. این جواب سوم بود.
خیلی از آنها اعراب، اعراب هم نباید اینجا بگوییم حرکت است اعراب مال، اینها حرکت است. این حرکات را فعلاً اولاً شما به آن نهج البلاغههای قدیم نگاه کنید که آنجاها بیحرکت است که اصلاً حرکتی ندارد حالا این اخیراً که چاپ شده مثلاً آقای فیض الاسلام، اینجوری به ذهنش آمده که اینجوری باید خواند اینجوری حرکت گذاشته. آقای کذا مثلاً اینجوری به ذهنش آمده اینهایی که چاپ کردند بالاخره یا تحقیق کردند این نهج البلاغه را این بر اثر آنها هست اما اگر شما وسائل نگاه کنید هیچ حرکتی در آن نیست. بعضیهای آن دارد، بعضیهای آن دارد. موجبهی جزئیه که کاری از پیش نمیبرد، اکثراً ندارد شما نگاه کنید اینهایی که گفتم که این برای کافی، ما کافی را جلد اصول کافی جلد یک و دوی آن را با چندین نسخهی متعدده ما اینها را مقابله کردیم اختلاف نسخ آن را نوشتیم همان اوایل پیروزی انقلاب یک لجنهای بودیم و اینها را جمعآوری کردند از اکناف و اطراف، مرحوم آقای فاکر. و اتفاقاً یک حدیثی هم بود که در هیچکدام از این نسخ ... در یک نسخه بود که برای باب تعادل و تراجیح، به درد آنجا میخورد که من در باب تعادل و تراجیح آن حدیث را آوردم که در یکی از نسخ وجود داشت اصلاً اعراب ندارد اینها.
بله بعضیها هم اعراب گذاشتند بله نسبت به قرآن شریف چون یک حدیثی داریم که قرآن را حتماً اعراب بگذارید دستور داریم آنجا مقید بودند به اعراب، ولی در احادیث چنین چیزی نیست.
پس بنابراین این جواب سوم هم این است.
جواب چهارم فرمایش محقق میرزا حبیب الله خوئی است در شرحی که بر نهج البلاغه ایشان دارد به نام منهاج البرائة، جلد هفتم صفحهی 205، ایشان ابتداءً یک جوابی را از این ابی الحدید نقل میکند که ما او را آخر، بعداً گذاشتیم ولو از یک جهتی اینجا میگفتیم شاید بهتر بود خواستیم اول جواب شیعهها را بگوییم بعد برویم جواب آن، ایشان بعد از این که آن جواب را نقل میکند میگوید این جواب تکلّفآمیز است بعد خودش جواب دیگری میدهد که مختار ایشان است.
ایشان میفرماید که در اینجا امام سلام الله علیه ابتداءً بدون تقیید بدون قید به نحو اطلاق فرموده وأمُروا بالمعروف، نفرموده وأمُروا بالمعروف به شرط کونهم عادلین. بشرط العدالة، وانهوا عن المنکر و تناهوا عنه، اینجا هم مطلق است قید ندارد پس در جملهی سابقه امر به معروف و امر به نهی از منکر شده است بلاقیدٍ، پس این صدر دلالت میکند بر وجوب مطلق بودن اشتراط. بعد در ذیل جملهی اخیر امام علیه السلام میخواهند به یک امر مهمی توجه بدهند و آن این است که درست است که من امر کردم به این که امر به معروف بکنید و امر کردم به این که نهی از منکر بکنید ولی این که تناهی بجویید اجتناب بکنید مهمتر و آکد است در نظر شارع و مقدم و مرجّح است در نظر شارع، چرا؟ به دو جهت یک: این که اصلاح نفس بر اصلاح دیگران مقدم است دو: این که اگر تناهی داشتید حرفتان مؤثّرتر است و آن اثری که ما از امر به معروف و نهی از منکر دنبال آن هستیم بهترتحقق پیدا میکند بنابراین این ذیل در مقام بیان این مطلب است که حالا ما درست است دستور به شما دادیم امر کردیم امر به معروف کنید نهی از منکر کنید ولی از خودتان غافل نشوید اصلاح نفستان بر او مقدم است اولاً، ثانیاً همان امر و نهیی که امر کردیم اگر بخواهد مؤثّر باشد به این است که این از آدمی که خودش متّعظ است خودش عامل است سر بزند این ذیل تأکید بر این جهت است پس بنابراین مقید صدر نیست نمیخواهد بگوید وجوب امر به معروف و وجوب نهی از منکر مشروط به عدالت است آن که مطلق گفت این ذیل برای توجه دادن به این مطلب است عبارت ایشان را میخوانم، بعد از این که جواب ابن ابی الحدید را میگوید تکلّفآمیز است میفرماید
«و الاولی یقال إنّه علیه السلام امرَ بالنهی و التناهی معاً اولاً و هو دلیلٌ علی وجوب الامرین کِلَیهما
که هم امر کردن واجب است هم تناهی واجب است
و أتبَعه بقوله فإنّما اُمرتُم بالنهی بعد التناهی تنبیهاً علی أنّ التناهی فی نظر الشارع مقدّمٌ علی النهی و وجوبُه آکد
چرا؟
لأنّ اصلاح النفس مقدمٌ علی اصلاح الغیر
این امر اول،
و لأنّ النهی إنّما یثمِر بعد التناهی
یعنی ینتج بعد التناهی،
و یکونُ تأثیرهُ فی النفوس اقوی و انفعالُ الطبائع منه اشد
اثرپذیری طبیعت مردم در این صورت اشد است میگویند خودش عمل نمیکند
منه اشدّ و آکد کما یشهد به العقول السلیمه و تجربةُ المستمرّة و توافقت علیه شرایع و الآراء و دلّت علیه الاحادیث و الاخبار
بعد شروع کرده عدهای از اخباری که قبلاً خوانده شد اینها را به عنوان شاهد بر این مسئله هم فرموده است.
جوابی که خدمت ایشان عرض میشود این است که این که فرموده است عبارت را توجه میفرمایید « وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ وَ إِنَّمَا (حالا اگر اُمِرنا بخوانیم از جواب قبلیها، آن جواب را صرفنظر کنیم) «و إنّما اُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» اینجا با توجه به تذیل آن صدر به این ذیل و احتفاف صدر به این ذیل چطور شما میفرمایید برای صدر انعقاد اطلاق میشود این یک جملهای است که این معنا که آن امر بعد التناهی است ظهور بدوی اولی که مسلّم دارد، با توجه به این که این ظهور بدوی که برای این ذیل هست چهجور شما میفرمایید صدر امر به امر کردن و امر به نهی کردن فرموده بلاقیدٍ، این بلاقیدٍ در صورتی درست است که ذیل مسلّم ظهور نداشته باشد در این که دارد تقیید میکند اما اگر همین احتمالش را هم ولو بدهیم و دارای یک معنای قابل تقیید هم باشد این ذیل، اگر نگوییم حتی ظهور، بلکه فقط یک معنای قابلی داشته باشد که این در کنار احتمالی که شما میگویید باشد، باز برای صدر اطلاق درست نمیشود فلذا اگر حدیث ما برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر منحصر در این حدیث باشد ما نمیتوانیم فتوا بدهیم به این که امر به معروف و نهی از منکر در صورت عدم عدالت هم واجب است چون دیگر این اطلاق ندارد بلکه قدر مسلّم آن این است که در صورت عدالت در صورتی که عدالت نباشد دلیل نداریم شک میکنیم که آیا کسی که عادل نیست بر او امر به معروف و نهی از منکر واجب است یا واجب نیست؟ برائت جاری میکنیم. مجرای برائت میشود منتها بحمدالله ما از روایات دیگر و از ادلهی دیگر هم چطور است داریم پس آن که اینجا فعلاً مناقشه خدمت ایشان است این است که ایشان مفروض گرفته که آن دو جملهی صدر اینها قید ندارد دلالت بر وجوب هر دو امر یعنی امر کردن و ائتمار و نهی کردن و انتهاء، دلالت بر وجوب این دو تا میکند بلاقیدٍ، این ذیل میخواهد چنین حرفی را بزند این با توجه به احتفاف این نمیتوانیم بگوییم صدر این معنا را دارد پس این یک اشکال،
اشکال دوم این است که این مطلب خلاف ظاهر است مگر شما از ادلهی بیرونی قطع داشته باشید عدالت شرط نیست بیایید مرتکب خلاف ظاهر بشوید و الا کجای این عبارت که فرموده إنّما اُمرتم بالنهی بعد التناهی معنای آن این است که نه و اعلموا که این خیلی مقدم است و این برای خاطر این است که اصلاح نفس بر اصلاح دیگران مقدم است برای این که کلامتان مثمر باشد من این حرف را دارم میزنم ولی مشروط نیست، این هم معنایی است، اینها حرفهای درستی هست فی نفسه حرفهای خوبی است ولی این قالب آیا افادهی این معنا را میکند؟ إنّما اُمرتم بعد التناهی، إنّما اُمرتم بالنهی یعنی اُمرتم من قِبل الشارع، به نهی کردن بعد التناهی، خی ظاهر آن این است دیگر، پس یک معنایی است که خلاف ظاهر است جداً،
«و فی هذا الموضع اشکالٌ و ذلک أنّ لقائلٍ أن یقول النهی عن المنکر واجبٌ علی العدل و الفاسق فکیف قال إنّما اُمرتم بالنهی بعد التناهی
ببینید به صرافت عربی خودش از این جمله دارد چه میفهمد؟ این که دارد تقیید میکند میگوید با این که در شرع مسلّم است که امر به معروف هم بر عادل واجب است و هم بر فاسق واجب است با این که اینجوری هست چهطور امیرالمؤمنین فرموده است إنّما اُمِرتم بالنهی بعد التناهی؟
و قد رُوی أنّ الحسن البصری قال لالشعبی هل لانهیتَ عن کذا فقال یا اباسعید
که اباسعید کنیهی حسن بصری است
إنّی اکره عن اقول مالاأفعل
کاری که انجام نمیدهم دوست ندارم بگویم
قال الحسن غفر الله لک و أینا یقول ما یفعل ودّ الشیطان لو ظفر منکم بهذه فلم یأمُر أحدٌ بمعروف و لم ینها عن المنکر
میگوید این حرف تو موجب خوشنودی شیطان است چون با این حرف تو دیگر هیچ کسی نباید امر به معروف و نهی از منکر بکند چه کسی عادل است؟ چه کسی هر چه منکر انجام نمیدهد فلذا است این نظیر همان حرف شیخ بهائی که فرمود آن اجوبهی اجمالیه، که گفت اگر اینجوری باشد اصلاً باب امر به معروف، باب امور حسبیه مسدود میشود این هم دارد میگوید اگر بنا باشد اینجوری حساب بکنیم بگوییم باید به چیزی که امر و نهی میخواهیم بکنیم خودمان عامل و یا تارک باشیم این حرفی است که شیطان خیلی دوست دارد که شما چنین حرفی را بزنید چون میگوید الحمدلله به خاطر این باب امر به معروف و نهی از منکر بسته شد. این اشکال را طرح کرده و این اشکال را هم با این نقل تسدید و تأیید کرده بعد میفرماید
و الجواب أنّه علیه السلام لم یرِد أنّ وجود النهی
که ظاهراً وجوب است این غلط نسخه باشد
أنّ وجوب النهی عن المنکر مشروطٌ بالنتهاء ذلک الناهی عن المنکر
نه حضرت اینجا با این کلام نمیخواهند تقیید کنند مشروط کنند وجوب امر به معروف و نهی از منکر را، بلکه این بعد، بعد تقییدی و اشتراط در شرع نیست این، این است که من به عنوان امیرالمؤمنین و رهبر جامعه امر به امر به معروف کردن و نهی از منکر کردن را بعد از این که امر کردم شما را به این که حواستان به خودتان باشد انجام دادم پس این ترتیب، ترتیب بین این دو کار و دو حالتی است که از امیرالمؤمنین به عنوان امام و رهبر جامعه سر زده یعنی من ابتداءً شما را به تناهی از منکرات، به تناهی خودتان از منکرات امر کردم و بعد به شما دارم امر میکنم و دستور میدهم نه این که در شرع امر کردن هر انسانی به معروف و نهی کردن هر انسانی عن المنکر مشروط است به این که عادل باشد نه،این ترتیب، ترتیب بین حالتینی است که خود آن بزرگوار متصدی انجام آن شده میگوید این امر به این که شما امر به معروف و نهی از منکر بکنید که از من سر زده بعد از آن امر هم بوده که گفتم خودتان مواظب خودتان باشید و خودتان اجتناب از محرمات بکنید میفرماید
و إنّما أراد ذلک أنّی لم آمُرکم بالنهی عن المنکر
أنّی، نه شارع، نه اسلام، أنّی در مقام پیاده کردن احکام الهی و تربیت جامعه و رهبری جامعه، «أنّی لم آمُرکم بالنهی عن المنکر
الا بعد أن أمرتُکُم بالانتهاء عن المنکر، فالترتیب إنّما هو فی امره علیه السلام لهم بالحالتین المذکورتین»
پس این ترتیبی که از کلمهی بعد اینجا استفاده میشود این ترتیب مربوط به این دو حالتی است که از حضرت سر زده در مقام امامت و ارشاد مردم ... برای شما به عنوان مبلّغ، به عنوان مجتهد، به عنوان رهبران جامعه، یله یعنی اول به مردم باید چه بکنید؟ باید بگویید آقا خودتان را اصلاح بکنید خودتان واجبات و محرماتتان را مراعات بکنید بعد به ایشان بگویید این را اول، تبلیغ این را اول داشته باشید بعد این تبلیغ را هم داشته باشید که حالا به حال دیگران هم برسید امر به معروف و نهی از منکر بکنید بله امیرالمؤمنین اسوهی ما هست در شیوهی تبلیغ و پیاده کردن احکام، در شیوهی تبلیغ و پیاده کردن احکام باید ببینیم آن بزرگوار چه شیوهای را اتخاذ فرموده و ابناء گرامش، بله، از این جهت عیب ندارد ولی این معنای آن این نیست که پس وجوب مشروط شده وجوب امر به معروف و نهی از منکر مشروط شده.
بعد میفرماید که «فالترتیب إنّما هو فی امره علیه السلام لهم بالحالتین» که میخواهد بگوید این امر من با آن امر من، این بعد از آن بوده این گفتهی من بعد از آن بوده
لا فی نهیهم و تناهیهم
نه این که نهی و تناهیشان باید نهیشان بعد از تناهی خودشان باشد این را نمیخواهد بفرماید حضرت،
فإن قلت ماذا قدّم امرهم بالانتهاء علی امرهم بالنهی
چرا عملاً، خارجاً حضرت امر به انتهاء عن المنکرات را مقدم داشت بر امرشان به نهی از منکر کردن؟ چرا این شیوه را اتّخاذ فرمود؟
قلتُ لأنّ اصلاح المرء نفسهُ اهم من الاعتنا باصلاحه لغیره»
این کلام ابن ابی الحدید است من اینجا این عبارت ر ا ذیل آن نوشتم «فکأنّه قال علیه السلام إنّما اُمرتم من ناحیتی بالنهی عن المنکر بعد ما امرتُکم بالتناهی یا بعد الامر بالتناهی» پس اُمرتم نه یعنی اُمرتم من قِبل الشارع، نه اُمرتم من قِبلی به عنوان امام شما، رهبر شما، که متصدی تربیت جامعه هستم این بعد از آن که آن کار را کردم بعد آمدم این کار را کردم این فرمایش ایشان.
گفتیم محقق خوئی، آمیرزا حبیب الله فرمود این بیان خالی از تکلّف نیست و حق هم با ایشان است که این خالی از تکلّف نیست چرا؟ برای تکلّفآمیز بودن این معنایی که ایشان کرده دو وجه وجود دارد.
وجه اول این است که این کلام ایشان نیاز دارد به حذف مضاف، و تقدیر مضاف، چون دارد ظاهر إنّما اُمرتم بالنهی بعد التناهی یعنی بعد از تناهی خارجی دیگر، نه امر به تناهی، ایشان معنا کرد إنّما اُمرتم بعد از این که امر به تناهی کردم پس یک مضافی باید در تقدیر بگیرید در کلام امام علیه السلام که این نیست فرموده بعد التناهی، تناهی یعنی خود تناهی خارجی، خود اجتناب خارجی ایشان معنایی که میکند اینجوری میشود إنّما اُمرتم من ناحیتی بعد امری بالتناهی یا بعد امر التناهی، پس باید یک امری یک دستوری یا امری، چیزی را در تقدیر بگیریم و این خلاف ظاهر است. این تکلّفآمیز است
وجه دوم این است که سیاق عبارت این نیست که إنّما اُمرتم من ناحیتی، همانطور که سیاق قبلش و بعدش است اینها امور واقعی را دارد میفرماید یعنی اُمرتم فی الشرع، به حسب حکم الهی نه به امر من، این نیست بنابراین به خاطر این دو وجه این فرمایش ابن ابی الحدید هم محل اشکال است.
بنابراین جواب بهتر همان جوابهایی است که قبلاً داده شد.
آخرین اشکال که عرض بکنیم که این هم تمام بشود این بحث این روایت، آخرین اشکال این است که خیلی خوب دلالت قبول، و فرض کنید همهی جوابهای دلالی که دادیم ناروا باشد و استدلال درست باشد اما این روایت سند ندارد مرسلٌ، در نهج البلاغه که سندی برای این روایت ذکر نشده حدیثٌ مرسلٌ لایمکن الاستدلالُ به، بعضی از بزرگان هم همین جواب را دادند یعنی جواب دلالی اصلاً ندادند گفتند کأنّ دلالت روشن است فقط اشکال آن این است که سند ضعیف است چون مرسله هست.
قد یجاب از این اشکال به این که درست است رضی رضوان الله علیه در نهج البلاغه سندی ذکر نفرموده برای این روایت، ولکن این روایت سند دارد و کسانی که زحمت کشیدند در قبال آن حرفی که عدهای از جاهلان گفتند اینها مصنوعات رضی و امثال اینها هست اینها برای امیرالمؤمنین نیست. کسانی که زحمت کشیدند و اسانید نهج البلاغه و مستندات نهج البلاغه را پیدا کردند که کتابهایی در این زمینه نوشته شده است آنها، ما یعنی به خاطر حق آنها دارم این را عرض میکنم که بعضی فرمودند که این بخشی از این خطبه در تفسیر علی بن ابراهیم وجود دارد جلد اول صفحهی 384 تفسیر علی بن ابراهیم در آنجا در ذیل آیهی مبارکهای میفرماید اینجور نقل کرده
«قال علی بن ابراهیم حدّثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن جمیل عن ابی عبد الله علیه السلام قال خطب امیرالمؤمنین علیه السلام بعد ما بویع له بخمسة ایام
همان اوایلی که که بیعت گرفته شد برای آن بزرگوار پنج روز بعد از آن این خطبه را ایشان بیان فرمودند
فقال فیها»
آن وقت عبارات نقل میفرماید که بروید مطابقت کنید میبینید که جملات همین خطبه را ایشان دارد نقل میکند. پس این خطبه سند دارد سندش چه هست؟ سندش این است که علی بن ابراهیم که ثقةٌ عن ابیه که وثاقتش ثابت شد قبلاً بحث کردیم راجع به پدر ایشان، چون بعضیها پدر علی بن ابراهیم را موثق نمیدانند میگویند حسن است فلذا روایاتی که علی بن ابراهیم عن ابیه هست میگویند حسنه، یا میگویند مصحّحه، یا حسنهی کالصحیحة، این دارج است در کلمات، حسنه میگویند برای این که میگویند توثیق ندارد ایشان، ولی مدح دارد چون وجهٌ من وجوه اصحابنا، اولُ من نشر الحدیث بقم، این تعریفها و مدحها راجع به ایشان گفته شده این بزرگوار قبر شریفش هم که حالا یا برای پسر است که علی بن ابراهیم باشد یا برای پدر است در همین اوایل نزدیک مسجد امام آنجا هستش دیگر، قبلاً در باغ ملی بود که حالا در این پاساژی است که درست کردند و بعد ابن ابی عمیر است که ابن ابی عمیر من ثقات اصحابنا است عن جمیل است که این ظاهراً جمیل بن درّاج باشد این هم که من ثقات اصحابنا عن ابی عبد الله علیه السلام است پس سند یک سند موثق و سند صحیحه یا موثقه یا بفرمایید که ما میگوییم که این سند، سند صحیحه هست.
اما اشکال آن این است که تمام این خطبه حتی این جمله که محل استدلال ما هست این نقل نشده در تفسیر بخشی از این خطبه، قال فیها در این روایت دید که حضرت در آن خطبه این مطالب را فرمودند نه تمام مطالب را، یعنی امام صادق سلام الله علیه بخشی از آن خطبه را حالا نقل فرمودند بله این نشان میدهد که اصل این خطبه ساخته و پرداختهی کسی نیست و قبل از رضی این بوده روایت و علی بن ابراهیم با سند بخشی از آن را نقل فرموده است ولی مهم این است که باید این فرازی که محل استدلال ما هست ما بدانیم سند معتبر دارد و چون آن بخشی که در تفسیر ذکر شده مشتمل بر این فراز نیست بنابراین این راه نافع به حال ما نمیباشد.
جواب دوم این است که مرحوم رضی قدس سره این خطبهها و کلمات و نامههای حضرت و کلمات قصار حضرت را به طور جزم به امام نسبت داده و خودش راوی هست نمیگوید روایت شده میگوید قال، جایی که شخص خودش دارد میگوید قال الصادق علیه السلام، قال امیرالمؤمنین علیه السلام پس میشود خودش راوی، راوی از امام، و وقتی خودش راوی از امام شد چون ایشان در عصری میزیسته که همانطور که بارها گفتیم در عصری میزیسته که میتوان گفت که این نقلی که از ائمه میکند یا از امیرالمؤمنین سلام الله علیه میکند بالحس دریافت کرده نه بالاجتهاد و الحدس، چرا؟ بخاطر این که طرق معنعنه داشته برای اینها، ثقات بودند همینجور که الان میبینید همین سندی که ما الان در تفسیر علی بن ابراهیم برای این خطبه میبینیم لعلّ همین سند برای ایشان هم بوده و این سند برای تمام خطبه بوده آن منابعی که دست ایشان بوده و این نهج البلاغه را از آن منابع جمعآوری فرموده. خیلی از آنها ممکن است که همین سندهایی که ما الان تک و توک اینجا و آنجا میبینیم پس ایشان اطلاع از اینها داشته و میدانید اگر یک سند معتبری تا امام علی سلام الله علیه باشد این اسناد ما این خبر را به امیرالمؤمنین دیگر حدسی نمیشود این حسی میشود چون ما یکی از راههای حس چه هست؟ سماع است این از این شخص ثقه او از او، او از او، تا آن مطلب، آن مطلب الان بالحس به دست ما رسید یا بالحدس؟ بالحس است راه حسی وجود دارد بنابراین خبر جناب رضی میشود خبر محتمل الحس و الحدس فلذا به نظر ما کلّ نهج البلاغه حجت است چون ایشان اسناد جزمی دارد میدهد همینطور که شیخ مفید اگر اسناد جزمی داد این هم همینطور است اینها در آن طبقاتی بودند که این راه برای آنها منفتح بوده بنابراین اشکال سندی را ما اینجوری حل میکنیم که چون رضی رضوان الله علیه اسناد جزمی داده است و این اسناد جزمی ایشان هم مؤید است به سندی که در تفسیر علی بن ابراهیم ذکر شده برای بخشی از این خطبه و مؤید است به نقل شیخ مفید بنابراین نقلی که شده که ایشان در ارشاد فرموده است بنابراین از نظر سند میتوانیم اینجوری تخلّص بجوییم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پایان.
120/907/د